پدرم عین سی سال خدمتش رو در منطقه عشایری بود، تابستون که میشد، جیپ سبز رنگمون رو آماده سفر میکرد. برادرها بزرگتر بودند، پس یا خونه میموندند یا جدا از ما به مسافرت میرفتند. پدر، مادر، خواهر و من کار هر ساله مان بود که کارنامه بچههای مدرسه رو ببریم ییلاقهاشون. چادرهای عشایر سمت ما آلاچیق هست، اغلب هر خونواده دو سه تا آلاچیق دارند، یکی برا استراحت و گذران روزمره خودشون، یکی برا مهمان و از یکی هم بعنوان آشپزخونه و حتی حمام استفاده میکنند، زندگی سختی است.
گرداب مهیب زندگی"پری.ص"
سحرنوشت ۱۲ - آگاهیچرا از نسرین تشکر نکردم بابت آشنا کردنم با "تاریک ماه"؟! شاید اگر وبلاگ نداشتم و با نسرین دوست نمیشدم، هیچ وقت با میرجان و خاطراتش همراه نمیشدم و حس خوب لذت بردن از یک کتابِ خوب را ناخواسته از خودم دریغ میکردم. ممنون نسرین جان.
تحقیق اماده امنیت ملی - 55 برگ وورد قابل ویرایش1. هلما وبلاگ رو توصیف کنید. (10نمره)
مگر نه که زندگیم تو وبلاگم جریان دارهصفت "رُک بودن" رو به جان خریدهام و در میدانِ بزرگ کلمات و بیانِ گفتنیها میتازم. شاید بعد از گفتن: "جنگ اول به از صلح آخر" شروع شد، شروعی شعاری. شعارهایی که موفق شدن از ذهنم عبور کرده و برسن به زبانم و اینگونه مسئولیتِ صیانت ازشون میافته بر دوشم و یادداشتشان میکنم. درموقعیتهای مشابه پلی بک میزنم و مرور میکنم شعارهام رو، شاید بشه بهش گفت: تکرارِ اجباری. تکرار از دروغ هم حقیقت میسازه حتی، حقیقت دست سازِ خطرناک. بله تکرار یه آدم خودساخته تحویل جامعه میده، یه ربات دلخواه، البته که نقش جامعه و آدمها در این خودساختگیهامون غیرقابل انکاره... و وقتی میرسم به زندگیم که در لحظه اتفاق میافتد و هر آن امکان ابطال هر قانون نوشته و نانوشتهای درِش بعید نیست بهم میفهمونه که زندگی یه "شوخی خزه".
سوره انعام ایه ۹۸"پری.ص"
سوره انعام ایه ۹۸وقتی متوجه شدم منظورش برپا کردن چالش نبوده، ازش خواستم برا اینکه پیشنهادش تبدیل به پست شه باید کمکم کنه. شروع کرد به نوشتن: به نام خدا.. یکی بود بقیه هم بودند، ولی برای من اول خدا بود.. بعد همون یه نفر. گذشتیم و اومدیم به زمان حال، خدا هست، اون یه نفر هست، منم هستم، بقیه هم هستن.. ولی در نظر من بقیه نیستن. تازه یه فرشته مهربونم هست، پس جای نگرانی نیست و ...
سوره انعام ایه ۹۸تعداد صفحات : 1